سلاح بابا بزرگ
سلام عسلی جونم این روزا بابا بزرگ وقتی تسبیحش رو نشونت میده میپری بغلش... ...
نویسنده :
مامان رؤیا
21:51
پیدا کنید پرتقال فروش را
عزیز دل مامان امروز یه سیب و یه پرتقال گذاشتم جلوت. کلی باهاشون مشغول شدی و منم جلدی پریدم تو آشپزخونه پریشون ...
نویسنده :
مامان رؤیا
0:45
نه ماهگی نفسم
عزیز دلم به لطف خدای مهربون بزرگتر شدی و من هم از دیدن بالیدنت خوشحالم ...